به پيش روي من، تا چشم ياري مي كند، درياست
چراغ ساحل آسودگي ها در افق پيداست
درين ساحل كه من افتاده ام خاموش
غمم دريا، دلم تنهاست
وجودم بسته در زنجير خونين تعلق ها ست
غمم دريا، دلم تنهاست
وجودم بسته در زنجير خونين تعلق ها ست
****
خروش موج، با من مي كند نجوا
كه هركس دل به دريا زد رهائي يافت
خروش موج، با من مي كند نجوا
كه هركس دل به دريا زد رهائي يافت
كه هر كس دل به دريا زد رهائي يافت
*****
مرا آن دل كه بر دريا زنم، نيست
مرا آن دل كه بر دريا زنم، نيست
ز پا اين بند خونين بر كنم نيست
اميد آنكه جان خسته ام را
به آن ناديده ساحل افكنم نيست
اميد آنكه جان خسته ام را
به آن ناديده ساحل افكنم نيست
*****
فریدون مشیری
2 comments:
نگران نباش عزیزم همه چی درست میشه
please,update your weblobg.
are you busy?
Post a Comment